♥♥ فرشته های روی زمین ♥♥

حکمت خداوند

  تنها نجات یافته کشتی، اکنون به ساحل این جزیره دور افتاده، افتاده بود. او هر روز را به امید کشتی نجات، ساحل را و افق را به تماشا می نشست. سرانجام خسته و نا امید، از تخته پاره ها کلبه ای ساخت تا خود را از خطرات مصون بدارد و در آن بیاساید. اما هنگامی که در اولین شب آرامش در جستجوی غذا بود، از دور دید که کلبه اش در حال سوختن است و دودی از آن به آسمان می رود. بدترین اتفاق ممکن افتاده و همه چیز از دست رفته بود. از شدت خشم و اندوه در جا خشک اش زد. فریاد زد: «خدایــــا! چطور راضی شدی با من چنین کاری بکنی؟» صبح روز بعد با صدای بوق کشتی ای که به ساحل نزدیک می شد از خواب پرید. کشتی ای آمده بود تا نجاتش دهد. مرد خسته، و حیران بود. نجات ...
12 اسفند 1389

نصیحت مادرانه

سلام عزیزای دلم: همیشه یادتون باشه برای خودتون هر چیزی که هستید خیلی ارزش قائل باشید چون خدا هر انسانی رو که آفریده از روح خودش در اون دمیده پس هر انسانی تکه ای از گوهر وجود خداست و ارزشمند.  هیچ وقت خودتون رو در هر جا و مکانی که هستید با هیچ کس مقایسه نکنید چون این شمایید با یک آفرینش منحصر به فرد و تواناییهای منحصر به فرد شاید روزی در جایگاهی قرار بگیرید که دوست نداشته باشید ولی عزیزهای من تلاش کنید تا به خواسته تون برسید ولی هیچ وقت حسرت نخورید هیچ وقت در پی به دست آوردن رضایت مخلوق نباشید چون خلق خدا هیچ وقت راضی نیست به همه احترام بگذارید ولی کاری رو انجام بدید که رضایت خدا توش باشه من توی این ۲۹ سال زندگ...
11 اسفند 1389

پرهام دوست داشتنی من

سلام پرهام دوست داشتنی من: حالا نوبت تو شد پسرگلم همه به من می گفتند پس چرا از پرهام چیزی نمی نویسی آخه می خواستم از کوچیکیهای طاها هر چی یادم بود بنویسم تا طاها دوساله می شه که  شما تشریف میارید ولی دیدم دیر میشه دیگه حالا ازشما هم مینویسم هرچی ازطاها جونم یادم بود مینویسم می دونی گلم وقتی طاها یک سال و سه ماهش بود و اون روزها اوج اذیتهای طاها بود فهمیدم تودلم یک نی نی دیگه دارم   راستش اولش خیلی ناراحت شدم ازمن دلخور نشی مامانی آخه شرایطشو نداشتیم اصلا ولی  کم کم فهمیدم تو یک هدیه از طرف خدایی وحتما حکمتی بوده که خدا تو رو به من داده خلاصه پسرم دوران...
10 اسفند 1389

ذوق زدن من

سلام طاها جونم:    امروز کلی ذوق زدم قربونت برم آخه شما برای اولین بار بسم الله الرحمن الرحیم رو گفتی اینقدر شیرین گفتی مامان اگه بدونی چقدر خوشحال شدم داشتم سوره توحید رو یادت می دادم هر کار می کردم قل هو الله رو نمی تونستی درست تلفظ کنی به احد هم می گفتی اسد قربون اون شیرین حرف زدنت ولی مامانی من مجبورت نمی کنم چیزی رو یاد بگیری به وقتش خودت یاد می گیری عزیزم راستی یک چیز دیگه طاها که من خیلی دوست دارم وقتی می خوای بگی من نمی تونم نگاه کنم می گی من نگاه نمی کنم مامان    ...
9 اسفند 1389

شیوه های رفتاری مادر در زمان غذا دادن به کودک

  ● اگر مادر در زمان تغذیه کودک هدفهای زیر را دنبال کند ▪ نیازهای تغذیه ای کودک را تامین کند ▪ احساس استقلال کودک را در خوردن غذا برآورده سازد ▪ عکس العمل مناسب و یکنواختی در مقابل رفتارهای کودک ابراز کند ▪ ذائقه او را به انواع مواد غذایی عادت دهد   ▪ محیط سرشار از محبت و صمیمت و بدور از جنجال در زمان غذا خوردن فراهم کند ▪ سفره غذا را در شرایط مناسب که خاطره دلپذیری ایجاد کند فراهم کند می تواند در تغذیه کودک خود موفق باشد . ...
9 اسفند 1389

کودکان نیازبه احساس تعلق دارند

                محل نگهداری کودک باید بر اساس نیاز، با وسایلی تزئین شده باشد که متناسب با سن و جثه او باشد و در ضمن قابل دسترس باشد. هنگام تصمیم گیری برای ترتیب دادن محل زندگی کودک باید به نکات مهمی از جمله احساس امنیت و در عین حال ساختن یک محیط خلاقانه برای او توجه کرد. داشتن یک برنامه روزانه منظم در ایجاد احساس امنیت کودک بسیار موثر است. به این ترتیب کودک با ساختار فعالیت های روزانه آشنا شده و با یافتن جایگاه خود در این برنامه، اعتماد به نفس بیشتری پیدا...
9 اسفند 1389

شروع زندگی با آمدن پرهام

سلام گل پسرای من: با اومدن پرهام زندگی خیلی شیرین ولی سخت شد پرهامی ازمن ناراحت نشی مامان با اومدنت یک دنیای جدیدو آوردی عزیزم ولی میدونی مامان چون طاها کوچیک بود یکم سخت بود قبول کن پسرم چند روز اول که مامان جون اینجا بود بعدش من هرچی با ودم حساب کتابکردم دیدم نمی تونم دوتایی شما رو نگه دارم پس من با مامان جون رفتم خونشون طفلکی مامان جون خیلی زحمت کشید  شبها یا پرهام بیدار بود یا طاها یعنی به عبارتی  تا صبح نمی خوابیدیم سختیش اینجا بود که در یک زمان هم طاها شیشه می خواست هم پرهام شیر خلاصه بعد دوهفته اومدیم خونمون چه اضطرابی داشتم می ترسیدم از تنهایی البته همیشه صبحها یا مامان جون یا خاله ها یک کدوم م...
8 اسفند 1389